^^^^^*^^^^^
پشت چراغ قرمز ایستاده بودم
متنفربودم از این پنجاه ثانیه هایی که مجبوری برخلاف میلت وایسی
به عابرایی نگاه میکردم که بعضیاشون بیخیال رد میشدن وبعضیاشون اونقدر تو فکرن که اصن سرشونو بالا نمیارن ببینن کجان
نزدیک عید بود
باانگشتام روی فرمون ضرب گرفته بودمو آهنگ بوی عیدی بوی گل رو زمزمه میکردم
برخلاف خیلیا که حالا از روی عادت یا هر چیزه دیگه ای همیشه نزدیک به عید شروع میکنن به گفتن اینکه بوی عید میادو بوی سبزیو سمنو،من اصلا همچین احساسی نداشتم
من نه بوی عیدی به مشامم میخورد نه بوی سبزی وسمنو
تنها بویی که من میفهمیدم بوی فقر وتزلزل طبقاتی بود
جدیدا توی جامعه ما کسایی عیدو کامل جشن میگیرنو بوی عید رو میفهمن که به قول معروف یه جیب پر داشته باشن
کسایی که بدون توجه به آدمای بی بضاعت اطرافش خرید میکنه و هیچ شرمندگی در مقابل خودشو خانوادش نداره،چرا؟؟چون پول داره،کاغذای ارزشمندی که الان حرف اولو میزنن تو هر شرایطی
بلاخره چراغ سبز شد،حرکت کردم،صدای بوق ماشینای عقبی رو مخم بود مثه اینکه بدجور عجله داشتن
ازآینه بغل به ماشین مدل بالایی نگاه کردم که مدام چراغ میداد که برم کنار
قیافش داد میزد شوره عیدو داره بازم چرا؟
چون پول داره،بهش راه دادم که بره اونم بایه تک بوق از کنارم رد شد
کناره جاده پارک کردم وبه دست فروشایی نگاه کردم که ده برابره پولی که در میارن به عابرا التماس میکنن که یه چیزی ازشون بخرن،اوناهم بعضیاشون از سره دلسوزی یا نیاز یا...ازشون میخرن اوناهم از ذوق خودشون تخفیف میدنو باکلی تشکرو مبارک باشه مشتریشونو راهی میکنن
مگه نزدیک عید نیس؟؟
پس واسه چی اینا تکاپو نمیکنن وسایل عیدشونو بخرن؟
چرا اینا مثه اون مایه دارا آجیل وشیرینی نمیخرن
واقعا گاهی اوقات به توازن دنیا شک میکنم،توعدالت دنیا حق فقیرا ومظلوما هرروز نزول پیدامیکنه وحق مالدارا سعود
چون تو این ترازو پوله که حقو مشخص میکنه نه مظلومیت وانسان دوستی